ه ( تحصیلات : لیسانس ، 30 ساله )

سلام میتونم یه مشاوره ازتون بگیرم من چند سال پیش با پولهای عیدی خودم با مادر شوهر و جاریم تو کلاس رانندگی ثبت نام کردیم .من حامله شدم ده جلسه رانندگی را رفتم.مادر و شوهرم به خاطر استرس گفتند نرو بعد زایمان کلاسها را ادامه بده .الان پسرم ۳ سالشه ولی شوهرم مثل همیشه میترسونه و نمیذاره برم اصلا انقدر گفته میری زیر تریلی .یکیو بکشی بری زندان زن میگیرم تو درست راه برو رانندگی پیش کش و ...نمیدونم چه کار کنم .راستی اصلا از اول یاد نداده میگه هر چی یاد گرفتی بسه انقدر منتظر قر زدنه که حل میکنم پیشش رانندگی کنم.خودم هم هرچی شنیده بودم یادم رفت .

شب نیمه شعبان چند خانواده رفته بودیم جمکران خیلی پیاده رفتیم کفشم هم خوب نبود همه تو ماشین کفشامون را در اورده بودیم پسرم هم خوابیده بود بغلم پسرم دادم به شوهرم خودم کفشمو پوشیدم پیاده شدم بهونه دستش اومد منو کلی تخریب کرد و سرم دادو بیداد کرد .داشت گریه ام میگرفت به شوخی گرفتم و
همیشه این جوریه راضی نیستم به مسافرت برم مامانشو حلوا حلوا میکنه ولی منو پیش همه خراب میکنه اونا میگن این میگه خیلی وقتها گریه میکنم با مامانم اینا که باشیم همه گریه میکنند.اعتماد به نفس کمی داشتم الان کلا ندارم اولا خیلی بدتر بود پیش پدر و مادرش بودیم چقدر کتکم زد بیرونم کرد مادرشوهرم هم خیلی پرش میکرد چند بار خودم شنیدم حتی تو نامزدی که خونشون میرفتم جواب سلام نمیداد سر سفره میرفتم پیشش میشستم پا میشد میرفت پیش مامانش یا مامانش میممد وسطمان .خدا نکنه یکی تو خیابون دست زنشو گرفته باشه مادر شوهرم وای الان فرار میکنه فقط اون زن داره چه ذوقی داره .حتی تو عروسیم مادر شوهرم با چند نفر پشتشو به من کردند و گفته بود کسی شاباش نده حتی ۵۰۰تومان خواهرش هم ندا د و همیشه میگه من این پسرمو خیلی دوست دارم اینم یه ذوق میکنه .الان دو تا بچه دارم دخترم نه سال پسرم ۳ سال .تو فاصله اینها مادرشوهرم از واجب بودن پسر و زن گرفتن برا پسر حرف میزد

من خودم اصلا نمیگم با اونا بد باشه حتی از روز اول با خانواده خودش میخندید و میگفت من کنار مینشتم از پیشم میرفتند و خودشان جمع میشدندالان هم خرجی اونا و کارش با اونا و مادر شوهرم برا وسایلی که میخوایم بخریم هم نظر میده بخریم یا نه

الان مادر شوهرم و جاریم گواهینامه شونو گرفتند نه به خاطر اونا از بچگی دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم و نمیتونم یاد بگیرم .اگه میشه در همه موارد راهنمایی کنید


مشاور (خانم مولوی زاده)

با سلام خدمت شما دوست عزیز خواهر گرامی؛ به نظر می رسد که مادر شوهر شما کنترل زیادی بر همسر شما و خانواده شما داشته و مسئله اینجاست که مدت ده سال است که شما دوست عزیز نیز با این موضوع کنار آمده و زندگی مشترک شما ادامه یافته است. توجه داشته باشید که به فکر تغییر ایشان و همسر خود نبوده و با توجه به نوع زندگی شما و آنها توصیه می شود تدابیر لازم رفتاری خود را در این خصوص اتخاذ نمایید. در اینجا به شما دوست عزیز توصیه می گردد که رابطه خود را با مادرهمسر خود قوی تر نموده و با استحکام رابطه، سعی در نفوذ در همسر خود داشته باشید. همچنین از طریق این استحکام در روابط خود با مادرهمسرتان که طبیعتاً نفوذ زیادی نیز بر همسر شما دارد و از طریق نقش نفوذی ایشان بر همسرخود، به بسیاری از خواسته های خود در زندگی مشترک جامه عمل بپوشانید. همسر شما نیز از این موضوع و اینکه برای مادرشان احترام بیشتری قائل گردید خشنود گردیده و در روابط شخصی با شما تلاش بیشتری خواهد نمود. اصولا آقایان از اینکه رابطه همسرشان با مادر و خانواده شان یک رابطه صمیمی و دوستانه باشد احساس مطلوبی داشته و این توانمندی را در همسر خود تحسین می نمایند. شما نیز تلاش نمایید که با نزدیک شدن در رابطه با خانواده همسر خود موجبات رضایت و خشنودی همسر خود را فراهم نموده و در پی این امر شاهد بهبود روابط شخصی و زناشویی با همسر خود باشید.